کد مطلب:129463 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:112

درنگ و نگرش
1- آن طور كه مسلم وصیت كرده بود، عمر بن سعد ملعون، كسی را نزد امام (ع) نفرستاد. روایتی هم دینوری به تنهایی آن را نقل می كند، مبنی بر این كه این فرستاده از سوی محمد بن اشعث و عمر سعد بود، با روایت طبری در تعارض است كه می نویسد:

ایاس بن عثل طائی فرستاده ی محمد بن اشعث بود و از عمر سعد نامی نمی برد. همان طور كه مسلم نیز دور از ابن سعد و پیش از آن كه از وی چنین كاری را بخواهد، به محمد بن اشعث سفارش كرد كه كسی بفرستد و امام (ع) را خبر كند ابن سعد در همان مجلس


به وصیت مسلم خیانت كرد و آن را نشنیده گرفت. در روایت دیگری از طبری - كه آن نیز مشهور است - آمده است كه مسلم پیش از كشته شدن درگوشی به عمر سعد چنین وصیت كرد: كس بفرست تا حسین را بازگرداند. زیرا من به او نوشته ام و اطلاع داده ام كه مردم با او هستند. من یقین دارم كه او می آید. عمر سعد خطاب به ابن زیاد گفت: آیا فهمیدی به من چه گفت؟ او چنین و چنان گفت. ابن زیاد گفت: امینی به تو خیانت نمی كند، گرچه گاه خائن امانتدار می شود! [1] .

پیش از این گفتیم كه خبر كشته شدن مسلم بن عقیل و هانی بن عروه در ثعلبیه به امام (ع) رسید. منعی هم ندارد كه این خبر دردناك در چند جا و به وسیله ی چند تن به آن حضرت رسیده باشد. هر بار نیز كه پیك خبر می آورد، حزن و اندوه امام و همراهانشان بر آن شهیدان گرامی شعله ورتر می گشت و به قول سید بن طاووس مكان نیز با استرجاع و ناله ی آنان به لرزه در می آمد و اشك هایشان به هر سوی روان می گشت.

3- خبر قتل عبدالله بن یقطر [2] : دینوری گوید: آنگاه پیك از قتل قیس بن مسهر صیداوی خبر داد، كه امام (ع) او را از بطن الرمه اعزام كرده بود. این روایت با روایت مشهور میان اكثر علما مخالف است. زیرا در زباله خبر قتل عبدالله بن یقطر، برادر رضاعی امام (ع)، به وی رسید. طبری گوید:ساكنان هر آبی كه حسین بر آنان می گذشت، به دنبال او می رفتند. چون به زباله رسید خبر قتل برادر رضاعی اش، عبدالله بن یقطر را دریافت كرد. امام (ع) او را از میان راه نزد مسلم فرستاده بود و از قتل او خبر نداشت.

سپاهیان حصین بن نمیر در قادسیه به وی رسیدند و حصین او را نزد عبیدالله فرستاد. گفت: از كاخ بالا برو و دروغگوی پسر دروغگو را لعنت كن. آنگاه پایین بیا تا درباره ات بیندیشم! گوید: بالا رفت و چون بر مردم مشرف شد گفت: ای مردم من فرستاده ی حسین (ع) بن فاطمه، دختر رسول خدا (ص) هستم كه نزد شما آمده ام تا او را بر ضد پسر مرجانه فرومایه كمك و پشتیبانی كنید. عبیدالله فرمان داد او را از كاخ به زیر افكندند. استخوان هایش


شكست و هنوز اندك رمقی داشت. آنگاه مردی به نام عبدالملك بن عمیر لخمی آمد و او را سر برید. چون او را بدین سبب نكوهش كردند، گفت: خواستم آسوده اش كنم! هشام گوید:... به خدا سوگند كسی كه برخاست و او را كشت، عبدالملك بن عمیر نبود، بلكه مردی بلندقد با موهای مجعد كه شبیه عبدالملك بن عمیر بود، این كار را كرد. هشام گوید: این خبر در زباله به حسین (ع) رسید. آنگاه نامه ای بیرون آورد و برای مردم خواند.

بسم الله الرحمن الرحیم. اما بعد، خبری دردناك به ما رسیده است. مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و عبدالله بن یقطر كشته شده اند. شیعیان ما ما را رها كرده اند. هر كدامتان كه می خواهد بازگردد، بازگردد هیچ تعهدی نسبت به ما ندارد!

مردم از گرد او پراكنده شدند و چپ و راست را در پیش گرفتند! تا آن كه با یارانی كه از مدینه با وی آمده بودند، تنها ماند. [3] دلیل این كار امام این بود كه گمان می كرد اعرابی كه با وی همراه شده بودند، تصورشان این بود كه امام (ع) به شهری می رود كه مردم فرمانبردار او هستند. از این رو خواست كه آگاهانه با وی حركت كنند. حضرت می دانست كه اگر قضیه برای آنان روشن شود، جز آنهایی كه قصد یاری و كشته شدن همراه او را دارند، باقی نخواهند ماند! [4] .

4- مجموعه ای از متون تاریخی بر این نكته تأكید دارند كه گروهی از افراد طمعكار و دودل، پس از شنیدن خبر قتل مسلم، هانی و عبدالله بن یقطر و پس از آن كه امام برایشان ایراد خطابه كرد - یا نامه ای را برایشان خواند - و دگرگونی اوضاع و بی وفایی كوفیان را به آنان گوشزد كرد و بی هیچ تعهدی به آنها اجازه ی بازگشت داد، در زباله از امام جدا شدند. - مثل آنچه در روایت طبری گذشت - خوارزمی نیز در مقتل خویش می نویسد: مردم بسیاری از ساكنان آب هایی كه حسین بر آن ها می گذشت، با وی همراه گشتند. پندار آن ها این بود كه كار به نفع امام (ع) تنظیم شده است. چون به زباله رسید خطاب به آنان گفت:


آگاه باشید، كوفیان بر مسلم بن عقیل، و هانی بن عروه یورش برده آنان را كشته اند. برادر رضاعی مرا نیز كشته اند. هر كس از شما كه دوست دارد، بی هیچ منعی بازگردد، ما بر او پیمانی نداریم!

مردم از او جدا شدند و چپ و راست را در پیش گرفتند. تا آن كه فقط یارانی كه از مكه با وی آمده بودند باقی ماندند. قصد امام (ع) این بود كه ماندن اشخاص از روی بصیرت باشد. [5] یا آن كه دوست نداشت بدون هدف مشخص او را همراهی كنند. او می دانست كه هرگاه برای آنان روشن شود، جز كسانی كه قصد یاری رساندن و مردن همراه وی را دارند، باقی نخواهند ماند. [6] .

آری، این سنت و شیوه ی قیام رهبران الهی است. آنان نیرو و یاور فراوان را دوست دارند، ولی نه هر یاری و با هر كیفیتی، بلكه یاران ربانی [7] را می خواهند. آنهایی كه به اجرای فرمان های الهی سخت پایبندند؛ آنان كه فرمان الهی را برای انجام وظیفه اجرا می كنند، نه برای رسیدن به نتیجه! قلب هاشان از همه ی تعلقات و وابستگی های دنیا پاك است و آن را برای اطاعت خداوند پاك كرده اند. تنها چیزی كه قلب هاشان را به خود مشغول داشته است كسب رضای الهی است و بس.

چنین نیروهای ربانی، همان هایی هستند كه رهبران ربانی می كوشند تا در قیام خویش بر شمار آنها بیفزایند.

از دیگر شیوه های رهبران ربانی این است كه برای آزمایش پیروان خود از هر فرصتی استفاده می كنند تا از تعلقات دنیوی و طمع و دودلی پاك شوند و از آلایش های دروغین تصفیه گردند و تنها برگزیدگانی خالص (نیروی حقیقی) باقی بمانند و رهبر ربانی نوع رویارویی و شیوه پیكار با دشمن را بر پایه ی وجود آنها طراحی می كند!


این نحوه ی عمل، یكی از مسائل مهم و اساسی در طراحی جنگی و بلكه در طراحی هر نوع رویارویی سیاسی است. زیرا برنامه ریزی براساس نیروی نظامی و نه نیروی حقیقی، نیروی نظامی یا حركت سیاسی را در برابر رویدادی، بزرگ تر از حجم واقعی آن قرار می دهد و چنانچه بر این نیرو یا حركت ضربه ای كوبنده یا برای مثال شكستی بزرگ وارد آید، آن ضربه یا شكست بر سر نیروهای واقعی وارد خواهد آمد و نیروهای اضافی كه نیروی حقیقی را احاطه كرده و همراه آن نیروی ظاهری را تشكیل می دهد، در هنگام سختی پراكنده و متلاشی خواهد شد. و چنان كه خصلت و طبیعت اشیا است، نیروی حقیقی را در برابر ضربه یا شكستی فوق توان قرار می دهد. از این رو نیروی حقیقی پیش از دستیابی به اهداف مورد نظر درهم كوبیده می شود و یا به طور كامل از میان می رود.

این در چارچوب تأثیر مادی و زمینی است! اما در چارچوب تأثیر معنوی و آسمانی باید گفت كه امتحان مكرر نیروهای ظاهری و خالص گردانیدن آنان به طوری كه تنها افراد با بصیرت با اراده های استوار باقی بمانند، موجب افزایش مراتب و منزلت اخروی آنان در نزد خداوند متعال می گردد. زیرا سرافراز بیرون آمدن از امتحان موجب پاداش و رستگاری و ارتقای آنان است و خداوند رحمت خویش را به هر كس بخواهد اختصاص دهد و خداوند توانگر و داناست.


[1] تاريخ الطبري، ج 3، ص 290؛ و ر. ك: الارشاد، ص 198؛ مقتل الحسين، خوارزمي، ج 1، ص 305.

[2] تفصيل داستان قتل عبدالله بن يقطر در فصل گذشته و نيز در همين گذشت

[3] شايد مقصود راوي شهر مكه است. زيرا به طور مسلم كساني در آن شهر به امام پيوستند و همراه او بودند تا آن كه در كربلا در ركابش به شهادت رسيدند.

[4] تاريخ الطبري ج 3، ص 303؛و ر. ك،: الارشاد، ص 205.

[5] مقتل الحسين، خوارزمي، ج 1، ص 328.

[6] تاريخ الطبري، ج 3، ص 290.

[7] قرآن كريم درباره ي آنان فرموده است: چه بسا پيامبراني كه خدا دوستان بسيار همراه آنان به جنگ رفتند و در راه خدا هر چه به آنان رسيد سستي نكردند و ناتوان نشدند و سر فرود نياوردند و خدا شكيبايان را دوست دارد (آل عمران، (3)، 146).